• 0 Items - $0.00
    • کتابی در سبد خرید شما نیست.

پان‌تورکیسم و تاریخ‌سازی

$22.00

به گواهی تاریخ، خداوندان زور و زر دردمندانه و سوگوارانه پیوسته برای دستیابی به اهداف و اغراض آزمندانه خویش به جعل و تحریف و دستکاری تاریخ پرداخته و از پدیده‌هایی چون زبان، آیین و تیره و تبار و نژاد همچون ابزارهایی به سود خود بهره گیری نموده‌اند و می‌نمایند.
از سوی دیگر، دیده می‌شود که کشورهای تازه پدید آمده در پهنه گیتی و کارزار سیاست، پیوسته در اندیشه افسانه پردازی و ساختن پیشینه‌های جعلی و ساختگی برای خود و کشاندن رشته قدمت خود تا سپیده دم تاریخ و پیونددهی فرهنگ و تمدن خود با بزرگترین کانون‌های تمدنی جهانی در دوران باستان‌اند.
ما در نوشته دست داشته بر کشورهای نوزاد پدید آمده در گستره پساشوروی پیشین در آسیای میانه و قفقاز درنگ می‌کنیم و می‌بینیم که کار افسانه سرایی و گزافه گویی و اغراق و مبالغه در باره نیاکان کبیر و گذشته درخشان و تابناک تاریخی که پیوسته سر از سپیده دم تاریخ بر می‌آورند، به کجا رسیده است و چگونه آفاق و انفس را در نوردیده است.

دنیای دیگر

$12.00

مجموعه حاضر حاصل کار چند ساله است‌ که در مقاطع مختلف زمانی به مناسبت‌های گوناگون به صفحه ریخته شده‌اند. آنچه میان بخش‌های یازده‌گانه این اثر مشترک است‌ و سبب گردیده تا در این مجموعه کنار هم قرار گیرند، مضمون و محتوای مشترک آن‌هاست. نویسنده، طبع گزینه‌گوی و گزینه‌خوانی دارد، از این‌رو سعی‌اش بر این ‌بوده است تا فشرده و چکیده‌ آثار را در آورد و به دیگران عرضه بدارد. فشرده‌سازی آثاری گران‌سنگی همچون مثنوی، تذکره‌الاولیا، مقدمه‌ ابن‌خلدون و.. اگر لطف اندکی داشته باشد، خطرش بس بزرگ‌ است و دست یازیدن به چنین امری جسارت می‌طلبد، نمی‌دانم پسندیده است یا نکوهیده؟
نویسنده از رویارویی با این موضوعات، خاطره‌های خوشی دارد. از این بابت خدا را شاکر است که مدت کوتاهی را در سیر و سیاحت در دنیای علم و معرفت سپری داشته است. نمی‌دانم که بر خوانندگان عزیز چه اثری می‌نهد و در این باب چگونه قضاوت می‌دارند.

نفس گرم غزل

$10.00

آغاز کردم‌‌ راه را با اشک‌ پیمودم
از صبح تا بیگاه را با اشک پیمودم
می‌خواستم جایی بیابم در کنار تان
از خانه‌ام تا ماه را با اشک پیمودم
می‌شد کنار دوستان خندید من اما
این فرصت کوتاه را با اشک پیمودم
بین من و یوسف تفاوت نی‌ست! چون من هم
آزردگیِ چاه را با اشک پیمودم
گفتند در دور و بر دفتر شدی پیدا
سرتاسر بنگاه را با اشک پیمودم
از گریه افتاده، شبیه مرده‌ها گشته
شب تا سحر که آه را با اشک پیمودم

افغانستان و پاکستان؛ جنگ، بنیادگرایی و نوسازی

$25.00

کشورهای افغانستان و پاکستان باید بپذیرند که تنها راه‌حل برای چالش‌های موجود در روابط خارجی دوکشور، از راه گفتمان‌های مسالمت‌آمیزِ دوجانبه، سیاست‌ خارجی توسعه‌محور به‌جای سیاست‌ خارجی امنیت‌محور و فهم عقلانی از خواسته‌ها و مطالبات هردو طرف، میسر است.
کتابی که در دست دارید، بخش‌های تاریکی از روابط افغانستان و پاکستان را روشن کرده است. روی‌دادهای مهمی که پس از تهاجم روس‌ها به افغانستان تا زمان حمله‌ی آمریکا به این کشور، رخ داده‌اند، توسط یکی از مقام‌های مهم دولت پاکستان در این کتاب روایت شده است.
این‌که مسأله‌های افغانستان در این محدوده‌ی زمانی، در دیدگاه نظامیان و سیاست‌مداران پاکستانی چه تصویری داشته‌اند؟ کارشیوه‌های مطلوب برای پاسخ به این مسأله‌‌ها از دید پاکستان چیست/چه‌گونه باید می‌بود؟ پاکستان چه می‌خواست/می‌خواهد؟ سلسله‌پرسش‌هایی است که در این کتاب پاسخ داده شده‌اند.
به‌باور من، فهم و درک سیاست‌گران افغانستان از مسأله در اغلب دوره‌های تاریخی، تک‌ذهنی، یک‌جانبه و قوم‌پایه بوده است. این درک از مسأله، علیل است و قطعاً راه‌گشا نیست. سیاست‌گذاران افغانستان باید توانایی فهمِ مقاصد دولت‌های دیگر را داشته باشند. این در سیاست خارجی، امر پایه و حیاتی‌ست. اگر میان امر واقع و تصورات ما، فاصله بسیار باشد، نتیجه‌ی آن در سیاست خارجی مصیبت‌بار و جبران‌ناپذیر خواهد بود. این کتاب را با همین‌ انگیزه ترجمه کردم. انتظار دارم در تحلیل مسأله‌های تاریخی و سیاسی، خصوصاً در قبال کشور پاکستان، از سوی پژوهش‌گران و کارگزاران سیاست خارجی کشور، کاربردِ موثر داشته باشد.

مانع

$10.00

«مانع» داستانی است در مورد بن بست‌ها و چارچوب‌هایی که آدمی برای خود ایجاد می‌کند. از قرار معلوم، موسیقی، انعطاف‌پذیرترین نوع هنر برای تفسیر است و هنرآفرینان این عرصه، لابد صاحبان انعطاف‌پذیرترین و نیرومندترین قدرت ممکن تخیل. اما وقتی ذهن آدمی چارچوب‌بندی شده باشد، حتی بااستعدادترین هنرمند نیز تلاش می‌کند آن‌چه را با چشم می‌بیند، با معیارهای حک‌شده‌ی ذهنش میزان کند و اگر دیده‌هایش با آن معیارها برابر نباشند، یا در این گمان می‌افتد که عقلش را از دست داده است یا فکر می‌کند چیزی در دنیای پیرامون سر جایش نیست.

رستاخیز بازماندگان

$25.00

نوروز صبح زود به آبشار رسید. آخرین باری که او این‎جا آمده بود، پنج سال پیش بود. این روزها که در آستانه‌ی هژده‌سالگی ایستاده بود، نتنها بار مسئولیت قریه‏اش را بر دوش می‏کشید که برای یافتن چه‎باید‎کردهایش نیز می‎اندیشید. با آن‌که نگران وضعیت کنونی بود، اما با امیدواری به آینده می‎نگریست.
نوروز که شیفته‌ی بلندی‎ها بود، به این می‌اندیشید که به بلندایی صعود کند که پای کسی نرسیده باشد. شاید نمی‌دانست که آرزوها همیشه برآورده‌شدنی نیست. آبشاری که او امروز به دیدنش آمده بود، حسی کمتر از صعود به قله‌ها برای بیننده نمی‌بخشید. اما دیدار امروز او از این آبشار نتنها برایش فرح‌بخش نبود که اندوه‎ ذهن‎آزاری در او خلق کرده بود. حتا نمی‎دانست چی نیروی ندانسته‌ا‎ی پایش را امروز به این‏جا کشانده است.

خاستگاه و پرورشگاه تاجیک‌ها

$15.00

به باور راسخ من، هنگامی که سخن از نژاد و تیره و تبار و زبان و مذهب در میان می‌آید، سزاوار است در چهارچوبی به مسایل پرداخته شود که ارجگزاری به جایگاه بالای انسان چونانِ برترینِ جانداران، فراتر از همه چیزها قرار گیرد. همین گونه شاینده است تا با توجه به ارزش‌های والای فرهنگی، میهنی و ملی و آرمان‌های بزرگ انسانی و با دیدگسترده، بیزار از تنگ نگری‌های رایج به این مساله بنگریم.
از سویی هم، برای دستیابی به تفاهم، همسویی، نزدیکی، سازش و همدیگرپذیری در راستای ملت سازی، در تراز سراسری ملی و همگرایی گسترده در تراز منطقه‌یی؛ داشتن شناخت گسترده از توده‌های باشنده منطقه و آشنایی با ویژگی‌های تباری، زبانی، آیینی، زیستبومی و… تیره‌های باشنده در سرزمین ما و کشورهای همسایه ارزش بالایی دارد. برای مثال؛ مادامی که ما ندانیم که نیاکان پشتون‌های خاوری باشنده پیرامون کوه‌های سلیمان، از جمله غلزاییان، از بازماندگان هپتالیان‌اند که از راه کوه‌ها و دره‌های بدخشان به سرزمین‌های کنونی خود کوچیده‌اند و با تاجیک‌های باشنده شمال کشور و آسیای میانه از یک تیره و تبار و نژاد و زبان‌اند و همین گونه نیاکان پشتون‌های درانی از آسیای میانه، بلخ و هرات به جنوب کوچیده و با پارسیان و ایرانیان غربی همخون، همریشه و همتیره و همتبار‌اند؛ شاید در بسیاری از زمینه‌ها به بیراهه برویم.

مگس خیره‌سر

$11.00

این رویداد در میان مگس‌ها، در منطقه‌ای از آن شهر بزرگ رخ داد که ساختمان‌های بلند و بسیار متراکمی دارد. در آن‌جا ساختمان بسیار بلندی وجود داشت. پایین‌ترین طبقه‌ی این ساختمان، خانه‌ای بود که نور بسیار کمی داشت. نیم این خانه پایین‌تر از سطح زمین و در میان خاک بود. بلندمنزل‌های دو سوی کوچه‌ی تنگ، مانع ورود نور خورشید به این زیرزمین می‌شد. به همین سبب، از طرف صبح در آن خانه روشنایی دیر می‌آمد؛ اما شامگاه، تاریکی زود فراگیر می‌شد.
در آن زیرزمینی یک خانواده‌ی سه‌نفره زندگی می‌کردند: پدر، مادر و پسرشان. پدر و مادر هر دو سر کار می‌رفتند و پسرک دوره‌ی متوسطه را تازه شروع کرده بود.
در روز رخداد واقعه‌ای که می‌خواهم قصه کنم، در آن‌وقت شام، هم مادر و هم پدر هنوز از کار برنگشته بودند. پسر نیز از مکتب آمده و درس خوانده بود و خسته شده بود. کتاب درسی‌ای را که خوانده بود، روی میز باز گذاشته و تا موقع برگشتن مادر و پدرش، برای بازی‌کردن بیرون رفته بود.

قصه‌ی باغ ما

$10.00

از پشت پنجره‌ی منزل دوم خانه به منظره‌ی باغ می‌دیدم و آن را رسامی می‌کردم. آفتاب می‌تابید اما سبزه‌های نورس و جوانه‌برگ‌های درختان، پس از باران دیشب، هنوز تر بودند. روزهای پایانی سال بود و یک دو هفته‌ای به نوروز مانده بود. دیدم که موتر کوچکی در برابر دروازه‌ی باغ‌مان توقف کرد و پدرم از آن پیاده شد. چند نهال را از موتر پایین آورد. با شتاب به کمک‌اش رفتم و با هم نهال‌ها را به داخل باغ آوردیم. ریشه‌ی نهال‌ها را با گل و خاک آغشته و در داخل کیسه‌ی پلاستیک قرار داده بودند. سگ سفید من دوید و پلاستیک‌ها را دانه‌دانه بو کشید. حیف که هیچ وقت برایش نام دیگری انتخاب نکردم. او مثل همیشه دُم می‌جنباند و آماده‌ی خدمت بود. با پدرم کمک کردم و نهال‌ها را در جاهای مختلف باغ کاشتیم. پدرم گفت:
امیدجان، اِی نهال شفتالو ره خودت بشان.
براستی؟ چرا نی.

نگاهی به دورۀ کوشانیان

$20.00

در این کتاب به بررسی توده‌هایی پرداخته می‌شود که گویشوران زبان ایرانی خاوری سکایی خُتنی (تُخاری) و نیز «زبان ایرانی میانه خاوری دومی» (زبان باکتریایی/ بلخی سومی) بوده‌اند – کوشانیان/ گویشانیان که دردمندانه در باره این دودمان در زبان پارسی دری اطلاعات بس اندکی در دست است و می‌شود گفت کم و بیش در تاریکی به سر می‌بریم. به ویژه کمتر کسی در باره پیشنه تاریخی این توده‌ها و زبان شان آگاهی‌های دقیق علمی دارد.
در این جا می‌خواهیم چند نکته مهم را خاطرنشان بسازیم. در آغاز می‌خواستم نخست دو کتاب را در باره کوشانیان از روسی و یک کتاب دیگر را به کمک دوستی از انگلیسی به پارسی دری برگردان و سپس به تکمیل این کتاب بپردازم. اما کار به دلایلی به تعویق افتاد. با این هم، بر آن شدم که آن چه را که تا این دم گرد آورده‌ام، ار چند هم در سیمای مواد خام (از هر چمن سمنی)، در دسترس پژوهشگران بگذارم. این مواد خام می‌توانند به پژوهشگرانی که می‌خواهند در باره این دوره تزهای ماستری یا دکتری خود را بنویسند، کمک فراوانی می‌رساند.
روشن است آن چه در این نوشته بازتاب یافته است، گشایش باب و آغاز کار است و به هیچ رو نمی‌توان آن را سخن آخر و فرجام کار ارزیابی کرد. هنوز مطالعات بنده در زمینه بسیار ابتدایی است. امیدوارم بتوانم در آینده کار را در زمینه دنبال نمایم.

1 2 4

قصه‌ی باغ ما

$10.00

از پشت پنجره‌ی منزل دوم خانه به منظره‌ی باغ می‌دیدم و آن را رسامی می‌کردم. آفتاب می‌تابید اما سبزه‌های نورس و جوانه‌برگ‌های درختان، پس از باران دیشب، هنوز تر بودند. روزهای پایانی سال بود و یک دو هفته‌ای به نوروز مانده بود. دیدم که موتر کوچکی در برابر دروازه‌ی باغ‌مان توقف کرد و پدرم از آن پیاده شد. چند نهال را از موتر پایین آورد. با شتاب به کمک‌اش رفتم و با هم نهال‌ها را به داخل باغ آوردیم. ریشه‌ی نهال‌ها را با گل و خاک آغشته و در داخل کیسه‌ی پلاستیک قرار داده بودند. سگ سفید من دوید و پلاستیک‌ها را دانه‌دانه بو کشید. حیف که هیچ وقت برایش نام دیگری انتخاب نکردم. او مثل همیشه دُم می‌جنباند و آماده‌ی خدمت بود. با پدرم کمک کردم و نهال‌ها را در جاهای مختلف باغ کاشتیم. پدرم گفت:
امیدجان، اِی نهال شفتالو ره خودت بشان.
براستی؟ چرا نی.

در ازدحام این همه دیجور

$11.00

شب با صدای ارۀ برقی به خواب رفت
فردا به سوگواری گل‌های ناب رفت

آیینه در اتاق پر از تار عنکبوت
از یاد دختران غمِ انقلاب رفت

کم کم سرود و فلسفۀ عشق با دریغ
از یاد روزگار تفنگ و خشاب رفت

وقتی درخت کاج سخن را تبر زدند
شاعر به سمت غرق شدن در شراب رفت

خود را به چار سوی خیابانِ غیر دید
در جمع مردمان مهاجر، حساب رفت

آخر کنار کوچۀ بن‌بست انتظار
با آخرین گلوله از این منجلاب رفت

با میل هفت‌تیر سرش را نشان گرفت
از شانۀ مترسک دنیا عقاب رفت

عرفان در شعر سیدنادرشاه کیانی

$20.00

سیدنادرشاه‎کیانی عارف دلسوخته‎یی است، که شرارآتش قلبش را می‎توان در لابه‎لای سروده‎هایش به خوبی تماشا کرد. موضوع مورد بحث در این رساله بررسی عرفان در شعر سیدنادرشاه کیانی است. دراشعار او، اعتقاد به خداوند به شکل خیلی لطیفی تبارز یافته است. در اشعار او خداوندی مورد ستایش قرارگرفته است، که عقل از شناخت او عاجز است. به نظروی خداوند درهمه‎جا وهمه زمان موجود است و در عرفان او تصور خدای جبار ذوانتقام به تصویر پروردگار سراسر نور و رحمت و شفقت مبدل می‎گردد او انسان را پرتوی از نور ازلی می‎داند، که «فردوس برین» جایش بود و درقالب آدم در این «دیرخراب آباد»، که دنیایش می‎خوانند، کشانده شد. و حال هم انسان گنجینۀ اسرار خداوندی است و می‎تواند خداوند را در وجود خویش و درهر ورق این روزگار مشاهده کند.
او انسان را اشرف مخلوقات دانسته واصل و جوهر اساسی انسان را ترکیب شده از دو اصل می‎پندارد؛ یعنی جسم و روح، که اصل روح انسان از عالم قدسی است و جسم از عالم خاک اگر انسان همین روح خویش را صیقل دهد، عروج می‎کند و همطر از با فرشته‎ها می‎گردد، و به ذات خداوند تقرب حاصل کند.

بر بال های سقوط

$21.50

فکر می‌کردم اگر از افغانستان خارج شوم، حالم بهتر می‌شود. اگر ذبیح را ببینم، غمم به پایان می‌رسد؛ اما انگار قرار نیست این‌طور بشود. گویی قدرت تلخی دوران جاماندنم در کابل، آن‌قدر زیاد است که ذوق دیدار دوباره‌ی او را تحت تأثیر قرار داده و کم‌رنگ کرده است. ای کاش می‌شد حتی برای لحظه‌ای آن بخش از حافظه را پاک کرد. کاش می‌شد برای لحظه‌ای احساسات را تحت فرمان آورد. اگر چنین می‌شد، امروز می‌توانستم در این لحظه از زندگی، در چنین شرایطی، از لحظه‌لحظه‌ی آن لذت ببرم و همان‌گونه که تصور می‌کردم، امروز می‌توانست روز شیرین و دل‌پذیری باشد؛ اما… آه! چه کنم که هیچ‌چیزی در تصرف من نیست؛ نه احساسات، نه حافظه، نه زندگی و نه هیچ‌چیز دیگر! فرقی نمی‌کند که کجا هستم و در حال انجام چه کاری؛ خاطرات مدام تکرار می‌شوند و ذهنم را درگیر می‌کنند. حالا گویی دوباره دارم از اول شروع می‌کنم.

کاکامراد قصه می‌گوید

$12.00

پدرم در ماه حوتِ ام‌سال کچالوهای قاش شده را در دل نمناک زمین ماند و پس از آن چند بیل خاک هم رویش ریخت‌. یادم است همان روزهایی بود که یخِ زمین تازه باز شده بود. مثل هر سال دیگر، دست آبله‌پُر‌ش را بالا برد و دعا کرد‌. او زیر لب از خدای آسمان‌ها خواست سالِ پُر آب و زمین پُر برکت داشته باشیم:
پروردگارا، کاری کو که امسال از زمینایت حاصل پُربار بگیریم.
این هم یادم است که آن‌روز تب داشتم، فکر می‌کردم کومه‌هایم سرخ‌‌رنگ شده و دور و برِ چشم‌هایم از گرمی می‌‌سوزد. داغ بودم؛ درست مانند روزهایی که با مادرم در پختن کچالوی تنوری کمک می‌کردم. درحالی که خودم را محکم در میان پتوی پشم گوسپند پیچیده بودم، از ته دل آرزو کردم که آرزوهای پدرم برآورده شوند چون آرزوهای پدرم آرزوی مشترک من و مادرم هم بود….

کودک و نوجوان

قصه‌ی باغ ما

$10.00

از پشت پنجره‌ی منزل دوم خانه به منظره‌ی باغ می‌دیدم و آن را رسامی می‌کردم. آفتاب می‌تابید اما سبزه‌های نورس و جوانه‌برگ‌های درختان، پس از باران دیشب، هنوز تر بودند. روزهای پایانی سال بود و یک دو هفته‌ای به نوروز مانده بود. دیدم که موتر کوچکی در برابر دروازه‌ی باغ‌مان توقف کرد و پدرم از آن پیاده شد. چند نهال را از موتر پایین آورد. با شتاب به کمک‌اش رفتم و با هم نهال‌ها را به داخل باغ آوردیم. ریشه‌ی نهال‌ها را با گل و خاک آغشته و در داخل کیسه‌ی پلاستیک قرار داده بودند. سگ سفید من دوید و پلاستیک‌ها را دانه‌دانه بو کشید. حیف که هیچ وقت برایش نام دیگری انتخاب نکردم. او مثل همیشه دُم می‌جنباند و آماده‌ی خدمت بود. با پدرم کمک کردم و نهال‌ها را در جاهای مختلف باغ کاشتیم. پدرم گفت:
امیدجان، اِی نهال شفتالو ره خودت بشان.
براستی؟ چرا نی.

کاکامراد قصه می‌گوید

$12.00

پدرم در ماه حوتِ ام‌سال کچالوهای قاش شده را در دل نمناک زمین ماند و پس از آن چند بیل خاک هم رویش ریخت‌. یادم است همان روزهایی بود که یخِ زمین تازه باز شده بود. مثل هر سال دیگر، دست آبله‌پُر‌ش را بالا برد و دعا کرد‌. او زیر لب از خدای آسمان‌ها خواست سالِ پُر آب و زمین پُر برکت داشته باشیم:
پروردگارا، کاری کو که امسال از زمینایت حاصل پُربار بگیریم.
این هم یادم است که آن‌روز تب داشتم، فکر می‌کردم کومه‌هایم سرخ‌‌رنگ شده و دور و برِ چشم‌هایم از گرمی می‌‌سوزد. داغ بودم؛ درست مانند روزهایی که با مادرم در پختن کچالوی تنوری کمک می‌کردم. درحالی که خودم را محکم در میان پتوی پشم گوسپند پیچیده بودم، از ته دل آرزو کردم که آرزوهای پدرم برآورده شوند چون آرزوهای پدرم آرزوی مشترک من و مادرم هم بود….

بازارچه‌ تاشقرغان

$10.00

نویسنده‌ی این کتاب، خانم لی گلپک، سال‌ها پیش به شمال افغانستان سفر کرد و این داستان را برای کودکان نوشت. سفر او با عبدل و شیرین به بازارچه‌ی تاشقرغان، همراه با تصاویر زیبا و رنگارنگ همراه است. با خواندنِ داستان بازارچه‌ی تاشقرغان با کسب‌وکار و زندگی مردم این محل در حدود بیشتر از 50 سال پیش، آشنا می‌شوید. همراه با عبدل و شیرین به رسته‌های آهنگری، کوزه‌فروشی، شیشه‌گری، پتره‌گری، نخ‌ریسی، بزازی و طناب‌بافی،… سفر کنید و ببینید که در آن سال‌های دور مردم برای نوشتنِ یک نامه‌ی ساده ناچار نزد میرزای دهکده می‌رفتند. با خواندن این کتاب، با نام‌ و شکلِ چیزهای آشنا می‌شوید که قبلاً با آن مواجه نشده‌اید و اگر راستش را بخواهید، بیشترِ این چیزها یا به کُلی نابود شده‌اند ویا شکل‌شان تغییر کرده است.

بز چینی در روزگار گرگی

$14.00

بود نبود بودگار بود، زمین نبود شُدیار بود. چهار بچه از مامدیار بود، در خوردن و خوابیدن تیار بود و در کارکردن بیمار. یک شهرک هم بود که در آن حیوانات مختلف در صلح‌‌و‌صفا زندگی می‌کردند، البته گاه کدورتی و کشمکشی در میان‌شان به وجود می‌آمد ولی زود با پادرمیانی بزرگان حیوانات رفع می‌شد و همه باز همان زندگی شیرین را در پیش می‌گرفتند. این البته از آرزوهای بچه‌های مامدیار بود که از تنبلی نای جنبیدن نداشتند و همیشه خواستار صلح‌ و دوستی بودند تا کسی آن‌ها را از جای‌شان تکان ندهد. وگرنه شهرک چندان هم صلح ‌و صفایی نداشت، مخالفت‌هایی بود و مشاجرت‌هایی که منجر به کینه‌توزی و خصومت‌های شخصی می‌گشت و بدگویی پُشت سرِ همدیگر را به دنبال داشت. ولی با آن‌ هم حیواناتِ مختلف با صبروحوصله و چشم‌پوشی از خطاهای دیگران، یاد می‌گرفتند که با هم همزیستی داشته باشند.

ساره در جستجوی گنج

$12.00

ساره در یک روز آفتابی دیر وقت از خواب بیدار شد. او ناگهان احساس کرد که سرشار از خوشحالی است؛ زیرا آن روز، روز تولدش بود. او خمیازه‌ای کشید و کش‌وقوسی به بدنش داد و گفت:

هورا! امروز تولدم اَس و مه کیک و تحفه‌های زیادی خاد داشتم.

پشک کوچکش کریستال، که بالای سرش روی بالش خوابیده بود، خُرخُر بلندی کرد. کریستال هم به ‌خاطر کیک هیجانی بود و برای خوردن آن بی‌صبری می‌کرد…

حامیان و همکاران