ناقص‌الحقل

$15.00

پیش از پرداختن به اصل موضوع، می‌خواهم تأکید کنم، من هیچ کشوری را نمی‌شناسم که مسئلهٔ برابری زن و مرد در آنجا حل شده باشد. در هر گوشهٔ دنیا، نابرابری حقوق زن و مرد به نحوی وجود دارد و تمام کشورها با این مسئله‌ روبه‌رویند. اما در کشورهای پیش‌رفته، مشکلات جامعه، از جمله این مشکل، به رسمیت شناخته شده است. در آنجا اندیشمندان، جامعهٔ شهروندی و نهادهای مدافع حقوق بشر در جهت روشنگری و تأمین برابری جنسیتی، کار و تلاش می‌کنند. آنان مقاله می‌نویسند؛ کتاب منتشر می‌کنند؛ فلم، نمایش و موسیقی تولید می‌کنند؛ بحث برابری جنسیتی را شامل نصاب درسی می‌کنند و از نصاب درسی، شاخص‌های جنسیت‌ستیزی را حذف می‌کنند. اما در افغانستان این مشکل به رسمیت شناخته نمی‌شود؛ بر آن سرپوش گذاشته می‌شود تا به‌نحوی، دیده‌نشدن مشکل، مساوی به نبودن آن وانمود شود. این است که زن در افغانستان و کشورهای شبیه آن، از امکانِ گذار به حقِ داشتنِ کرامت انسانی محروم است.

گریه کن سرزمین محبوب من

$15.00

آن روزها، تقویم تاریخ را حوادث طبیعی تعیین می‌کرد. حوادثی مانند زلزلۀ کلان، گاومرگی، سیلاب، خشک‌سالی و یا هم نزاع‌هایی که میان دو قریه یا دو طایفه صورت می‌گرفت، مبدأ محاسبات انگاشته می‌شد. به همین‌گونه روزی که عروسی مادرم بود، به‌گونۀ بی‌سابقه، ملخ هجوم آورده بود و سال عروسی مادر و پدر در سال ملخ واقع شده است.
سرزدن گیاهان، شگوفۀ درختان، آوای پرندگان مهاجر، پیام هریکی، از فصلی خبر می‌داد و مردم به‌صورت دقیق از روی این حوادث می‌دانستند که در کدام فصل سال قرار دارند و چه باید بکنند. آمدن خیل مرغابی‌ پس از گذشت چله صورت می‌گرفت و سردی هوا رو به گرمی می‌نهاد؛ قطار کلنگ‌ها و لک‌لک‌ها با منظرۀ تماشایی‌شان بوی بهار را با خود می‌آورد. با گذشت چهل روز نخست زمستان، گل‌های سفید از زیر برف سر می‌کشیدند که به گل بهمنی موسوم‌اند و همزمان با تحویل سال، لاله‌های خوش‌رنگ با داغ سیاه بر دل جلوه‌گری می‌کردند. در ماه ثور کبک‌ها به جفت‌گیری می‌پرداختند و بر نوک صخره‌ها، کبک‌های نر برای جلب جفت خویش به غزل‌سرایی می‌پرداختنند. روزها به ساعت‌ها و دقیقه‌ها تجزیه نشده بودند. سه جزء داشتند. پگاه، چاشت و بیگاه. کسی به کمبود وقت قرار نداشت؛ همه کس ساعاتی برای کار، استراحت، دیدن دوستان و اقارب و اختلاط داشتند.
شمار کتاب‌ها محدود بود. تعداد آن‌ها از چند درجن بیشتر نبود و بالای تاقچه و یا رف‌ها جا می‌گرفتند. خانه‌های رهایشی دسته‌بندی ناشده بود. در بیشتر موارد در خانه‌های نشیمن، هم تنور می‌افروختند و آشپزی می‌کردند و هم در گوشۀ آن گوسالۀ شیرخوار و یا بزی، جا خوش کرده بود…

جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان

$15.00

حین مطالعهٔ کتا‌ب‌های تاریخ افغانستان، به موارد بسیاری برخوردم که با منابع معتبر و معاصر اختلاف آشکار دارد. این اختلاف یا از روی اهمال و بی‌دقتی نویسنده در نقل مطلب از منابع است، یا از روی تعمد و سوء نیت به غرض جعل و تحریف تاریخ. علاوه بر این، عدم دست‌رسیِ نویسنده به منابع دست اول و اعتماد و اکتفا به منابع متأخر، موجب صدور حکم‌های نادرست در قضایای تاریخی شده است.
گذشته از این‌ها، قلّت مآخذ و ناشناخته ماندن بسیاری از منابع تاریخ افغانستان برای مورخین، سبب شده که کج فهمی‌هایی رخ دهد. در چند دههٔ پسین، کتب بسیاری که نیم قرن قبل کسی به آنان دسترسی نداشت، از بایگانی‌ها، آرشیف‌ها و کتا بخانه‌ها بیرون آورده شد و چاپ و منتشر گشت. اما موارد تحریف و جعل که به آن اشاره شد، غیر از سهو و اشتباهات است، که البته کسی از ارتکاب به آن مستثنی بوده نمی‌تواند.

شیهه‌ی رخش

$15.00

در میان باغی بزرگ، خانه‌‌ی قدیمی و باابهتی قرار دارد. خانه از گِل خام ساخته شده، اما از ظرافت باقی‌‌مانده در آن، پیداست که روزگاری بازار و رونقی داشته است. در گوشه‌ای از بزرگ‌ترین اتاق خانه، پیرمردی بر روی صفحه‌ای از شن و ریگ خم شده و به دقت به آن خیره شده است. او گوشه‌ی دستار پهلَوی خودش را از جلو به عقب می‌برد و با چوبی که در دست دارد، روی صفحه‌ی شنی، خط ممتدی را از گوشه‌ی راست بالایی به طرف چپ آن رسم می‌کند. آثار بی‌خوابی و خستگی در چهره‌ی استخوانی و بزرگش به چشم می‌خورد. دخترش شهرناز با کاسه‌ای آب به کف وارد اتاق می‌شود.

شهر رؤیاهای من، کابل

$13.18

از کودکی با شاهنامه محشور بودم. آن‌گاه که داستان زال و رودابه را می‌خواندم تصویری از کابل در ذهنم نقش می‌بست. دریایی پر از آب که در سواحل آن گل‌های رنگارنگ روییده و مردم از آن گل می‌چینند و شکارچیان مرغابی و دیگر پرنده‌های آب‌زی را در این سواحل شکار می‌کنند. در شهر قلعۀ بلندی هم وجود دارد…

اما هنگامی‌که نخستین‌بار به‌کابل آمدم، فصل بهار بود. در پل باغ‌عمومی از موتر فرود آمدم که خلاف تصور من کدام باغی در آن‌جا وجود نداشت. اما رودخانه‌ای پر از آب زلال در جریان بود. شاید خوانندگان باور نکنند. بلی، رودخانه کابل پر از آب پاک بود.

هرسالی‌که از عمر این شهر می‌گذرد، وضعیت آن بدتر و بدتر شده می‌رود. بیش از چهل سال است که من در این شهر زندگی دارم و می‌بینم که وضعیت رو به بهبود نیست. به همین خاطر خواستم، چشم‌دیدهای سیاحان را از این شهر و ذکر مؤرخان و جغرافیا نگاران را در این رساله گردآورم. در کنفرانس‌های میلاد کابل اشتراک کردم و دو مقاله در دو سال پیهم در بارۀ این شهر نوشتم. “کابل در افسانه و تاریخ” و ” ذکر کابل در شاهنامۀ فردوسی”. این مقالات را نیز در این رساله ضم کرده‌ام و چیزهایی دیگر که گردآوردم و اینک تقدیم خوانندگان عزیز می‌کنم.

بررسی اوضاع سیاسی افغانستان

$13.00

عدم آگاهی نسل‌های موجود به اوضاع سیاسی افغانستان در قرن بیستم میلادی و قبل بر آن از تجارب اشغال متجاوزان خارجی، کشمکش‌های خونین و تقابل نظامی برای کسب و حفظ اقتدار سیاسی مستلزم تحلیل‌های گسترده از مهمترین مباحث زنده‌گی و گوشۀ از تاریخ مبارزات آگاهانه مردم این خطه می‌باشد. بررسی‌های علمی و تحقیقی در بارۀ شناسایی زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ردیابی و پی‌جویی اوضاع سیاسی این مقطع بدون توجه به پیشینۀ سیاسی – تاریخی ممکن و مقدور نمی‌باشد.
مؤرخان چند برهۀ از تاریخ معاصر را به دلایلی که بستر رشد و شکوفایی بوده مستثنی می‌دارند: پادشاهی امیر شیر علی خان، زمامداری امیر حبیب الله خان و دهۀ دموکراسی.

کاکامراد قصه می‌گوید

$12.00

پدرم در ماه حوتِ ام‌سال کچالوهای قاش شده را در دل نمناک زمین ماند و پس از آن چند بیل خاک هم رویش ریخت‌. یادم است همان روزهایی بود که یخِ زمین تازه باز شده بود. مثل هر سال دیگر، دست آبله‌پُر‌ش را بالا برد و دعا کرد‌. او زیر لب از خدای آسمان‌ها خواست سالِ پُر آب و زمین پُر برکت داشته باشیم:
پروردگارا، کاری کو که امسال از زمینایت حاصل پُربار بگیریم.
این هم یادم است که آن‌روز تب داشتم، فکر می‌کردم کومه‌هایم سرخ‌‌رنگ شده و دور و برِ چشم‌هایم از گرمی می‌‌سوزد. داغ بودم؛ درست مانند روزهایی که با مادرم در پختن کچالوی تنوری کمک می‌کردم. درحالی که خودم را محکم در میان پتوی پشم گوسپند پیچیده بودم، از ته دل آرزو کردم که آرزوهای پدرم برآورده شوند چون آرزوهای پدرم آرزوی مشترک من و مادرم هم بود….

قبلۀ سوم؛ سرگذشتِ یک نسلِ برباد رفته

$11.00

نگارنده بحیث کارشناس کمیتهٔ کنترُل حزبی در کمیتهٔ مرکزی، بیاد دارد وقتی عبدالرشید آرین رئیس كمیسیون کنترُل حزبی، امور دفتری را به عبدالرشید وزیری (رئیس جدید) تحویل میداد، آقای آرین كلید الماری اسناد و دوسیه‌های حفظ شدهٔ متهمین حزب را که به صدها پرونده و هزاران ورق می رسیدند، صرف در حضور آقای صالح محمد زیری به او تسلیم داد!
آن صدها دوسیه و هزاران ورق، مدارک و شواهد انکار ناپذیری بودند که باید قانوناً به دوران ‌می‌افتیدند و متخلفین مجازات می‌شدند، اما بنابر مصلحت‌های نامؤجه که در فوق اشاره شد، هیچ متخلفی مجازات نشد و اگرهم شدند از رده‌های پائینی بودند که به جُرم زیاده روی در نوشیدن شراب، نرفتن به جبهه، غیرحاضری در جلسات حزبی و در آخر به اتهام مخالفت با پلینوم ۱۸ مستوجب سزا شناخته میشدند! برعکس، کسانی که مغایر اخلاق و اصول حزبی مرتکب وحدت شکنی، فرکسیون‌ بازی، رشوه ستانی، اختلاس، سؤ استفاده از مقام، قتل‌های عمدی، عیاشی و حتا تجاوز به نوامیس دیگران متهم بودند، نه تنها مجازات نشدند، بلکه ارتقای حزبی و دولتی نیز دریافت کردند!

بامیان در باستان و در داستان

$11.00

سرزمین پرجاذبه و افسانه آمیز بامیان بدون تردید یکی از شاه‌کارهای آفرینش است. این مرزبوم جادویی با مناظر حیرت‌افزا و دل‌فریب، جویبارهای روشن و گوارا، فضای سبز و آرامش‌بخش و دره‌های خرم و پرپیچ و شیب خود چنان تحسین برانگیز است که هر بیننده‌یی را به حیرت اندر ساخته و شیفته و مسحور می‌کند.
هیکل دو پیکرۀ ساکت و پُرعظمت بودا، بلندترین مجسمۀ جهان با تندیس‌های دور و بر و سمچ‌های پرنقش و نگارش بر شگفتی و زیبایی این خطه می‌افزاید.
باری بامیان دوهزار سال پیش را که در حکم قبلۀ بوداییان و مرکز تجمع زایران و جهان‌گردان بود، در نظر بیاوریم، جهانِ پر از رنگ و رونق در نظر مجسم می‌شود. هزاران بودایی در لباس‌های پاکیزه، با شوق و اشتیاق به سوی این مهبط عشق و ایمان می‌شتافتند و دل و جان را با فیض مینوی آن پاکیزه می‌کردند.
کاروان‌های راه ابریشم، متاع شرق و غرب را در بازارهای گرم و پرشورش می‌ریختند. در هرگوشه و بیشه‌اش دروازۀ آموزشگاه‌های درس و تلقین بر روی همه باز بود.
شب، همین‌که آفتاب فرو می‌نشست، از هر بیغوله و باغی، شمعی و چراغی روشن می‌شد. نور مشعل‌ها از پنجره‌های شبستان‌ها و مغاره و پناه‌گاه‌ها، چون هزاران نرگسۀ گردون گردان می‌تابید و چشم و دل را روشن می‌ساخت. تصویرها و نگاره‌های رنگین طاق و رواقش سراسر همه افسانه و افسون بود. نقش زنان چنگ‌زن بر طاق مجسمۀ بودا از لحاظ هنرمندی و نفاست در حد کمال است و تا هنوز بر روی عاشقان لبخند می‌زند.

Panjshir During the Jihad

$10.00

Praise be to Allah, and peace and blessings of Allah be upon the Prophet Mohammad.

When the Soviet forces left Afghanistan after ten years of a bloody war, it marked one of the most historic events in human history. The cruel Russian empire was pushed to the brink of destruction by the sacrifices of our Muslim nation. The heroic struggle of our people provided hope to nations under foreign occupation. I felt the need to collect and publish my thoughts and notes about the strife of our people to become a window of hope for oppressed people worldwide.

Undertaking the immense task of writing about the struggle of our great people was beyond my ability. This work requires a long time and collective efforts by individuals with scholarly and literary expertise. I felt the responsibility to document the bloody history of our Islamic revolution so that it is not forgotten. It would be a great honor for me if this publication motivates scholars and learned individuals to write the full history of our blessed Jihad.

افسانۀ گیلگمیش

$10.00

در گذشته‌های خیلی دور، آسمان و زمین باهم نزدیک بودند و از بالا کوه‌ها دست انسان‌ها به آسمان می‌رسید. خدایان و انسان‌ها در کنار هم می‌زیستند. خدایان در بلندای کوه‌ها و انسان‌ها در پایین کوه‌ها در دره‌ها کنار چشمه‌ها و رودخانه‌ها زندگی می‌کردند.
هزاران سال پیش در شهری بنام اوروک که دیوارهای بلند داشت، پادشاهی جوان، تنومند، خودخواه و ستم‌گر زندگی می‌کرد. شیر و گاو وحشی نر را بدون نیزه و شمشیر شکار می‌نمود. همه را وادار کرده بود در خدمت او باشند، حتا دختران جوان را برای خدمت به قصر برده بود و به دیدار پسران جوان نمی‌گذاشت. مردم از ستم گیلگمیش به ستوه آمدند، به خدایان زاری و شکایت کردند.
خدای آسمان (آنو) زاری و شکایت مردم را می‌شنود و به خدای قالب‌ساز (ارورو) فرمان می‌دهد که موجودی بسازد به اندازه‌ی گیلگمیش قوی باشد. خدای قالب‌ساز خاک را با آب دهان خود تر می‌کند و انکیدو را می‌آفریند. انکیدو تنومند بود، مانند زنان گیسوان بلند داشت و مانند شیر قوی و مانند پلنگ بیشه چابک بود. در گندم‌زار با حیوانات زندگی می‌کرد، حیوانات را دوست داشت و شکارچیان را نمی‌گذاشت حیوانات را شکار کنند یا آزار دهند. او یک مرد وحشی بود که خدایان برای زورآزمایی با گیلگمیش آفریده بودند.

بازارچه‌ تاشقرغان

$10.00

نویسنده‌ی این کتاب، خانم لی گلپک، سال‌ها پیش به شمال افغانستان سفر کرد و این داستان را برای کودکان نوشت. سفر او با عبدل و شیرین به بازارچه‌ی تاشقرغان، همراه با تصاویر زیبا و رنگارنگ همراه است. با خواندنِ داستان بازارچه‌ی تاشقرغان با کسب‌وکار و زندگی مردم این محل در حدود بیشتر از 50 سال پیش، آشنا می‌شوید. همراه با عبدل و شیرین به رسته‌های آهنگری، کوزه‌فروشی، شیشه‌گری، پتره‌گری، نخ‌ریسی، بزازی و طناب‌بافی،… سفر کنید و ببینید که در آن سال‌های دور مردم برای نوشتنِ یک نامه‌ی ساده ناچار نزد میرزای دهکده می‌رفتند. با خواندن این کتاب، با نام‌ و شکلِ چیزهای آشنا می‌شوید که قبلاً با آن مواجه نشده‌اید و اگر راستش را بخواهید، بیشترِ این چیزها یا به کُلی نابود شده‌اند ویا شکل‌شان تغییر کرده است.

آهو، به خانه برگرد!

$10.00

آسمان صاف و زیبا بود. هوای ملایم بهار هنوز بوی نوروز و عطر نرمِ سبزه‌های نَورسیده را در خود داشت. در گوشه‌ای از این منظره‌ی بهاری، چند تا چوچه‌‌آهوی وحشی هم دیده می‌شدند. آهوها مست و شاد در دامنه و اطرافِ قله‌ی کوه می‌چریدند. شماری هم روی پره‌های نسبتاً هموار سنگ‌های کوه خوابیده بودند و نشخوار می‌کردند. آهوبچه‌هایی‌که از کوه پایین‌ آمده بودند، با شیطنت و چالاکی،‌ با پاهای نازک خود روی سبزه‌ها چنان خیزهای بلند برمی‌داشتند که گویا بدن‌های‌شان از جنس باد باشد.
ناگهان آهوهای بالغ گوش تیز کردند و هراسان هر سو را پاییدند. هوا را بو کشیدند و گردن‌های خود را راست‌ کردند تا دقت‌شان بیشتر شود. دو سه نفر تفنگ به‌دست از پشتِ گردنه با صدای بلند فریاد کشیدند:
آهااااااای هاهاهاهاااااای.

زن نامه (نقد گفتمان پدرسالار)

قیمت اصلی $11.00 بود.قیمت فعلی $10.00 است.

«زن موفق زنی است‌که از نظر توانایی‌های شخصیتی (یادگیری دانش و مهارت‌های معاصر) و اقتصادی مستقل شود. هیچ مردی، زنی را خوش‌بخت نمی‌تواند. چشم به راه مردی نباشید که سوار بر اسپ سپیدی بیاید و شما را پشت سر خود سوار کند و ببرد تا خوش‌بخت‌تان کند. آن مرد برای خوش‌بختی شما نیامده است، برای این تصور آمده که با بردن شما احساس خوش‌بختی کند. ممکن او با تصوری‌که از رابطه به‌عنوان تملک و تصاحب دارد، از تصاحب شما احساس خوش‌بختی کند. اما هر انسانی‌که برای هر هدفی به شما نان می‌دهد، آن نان فقط شکم شما را سیر می‌کند؛ آزادی و اصالت وجودی و شخصیتی شما را از شما می‌گیرد. شما برای او برده می‌شوید. ممکن یک برده‌ی جنسی محترم و دوست‌دار باشید. بنابراین نخست در پی توانایی‌های شخصیتی و استقلال اقتصادی خود باشید، بعد با مردی زندگی و هم‌سری را آغاز کنید. در این صورت، شما انسانی استید که آزادی وجود، آزادی عمل، آزادی انتخاب، آزادی خرید و آزادی بخشش دارید.»