شهریار کوچک
$11.00
- نویسنده: آنتوان دو سنتاگزوپری
- مترجم: بهزاد جانباز
- ویراستار: علی مرادی
- طراح | صفحهآرا: حمید دلبان
- شابک: 978-1-304-77682-2
- نوبت چاپ: چاپ اول، 1402
- تعداد صفحات: 144 صفحه
پارهای از متن:
اینگونه من تنها بهسر بردم، بیآنکه کسی را داشته باشم که از روی راستی با او سخن بگویم، تا اینکه شش سال پیش در کویری در صحرای آفریقا اتفاقی برایم افتاد؛ سامانی از ماشین هواپیمایم شکسته بود. و از آنجا که نه ترمیمکاری با خود داشتم و نه مسافری، آستین بر زدم تا بهتنهایی به این ترمیم دشوار بپردازم. برایم مسئله مرگ و زندهگی بود. به زحمت آب آشامیدنی برای هشت روز داشتم.
کتابهای مشابه
افسانۀ گیلگمیش
$10.00در گذشتههای خیلی دور، آسمان و زمین باهم نزدیک بودند و از بالا کوهها دست انسانها به آسمان میرسید. خدایان و انسانها در کنار هم میزیستند. خدایان در بلندای کوهها و انسانها در پایین کوهها در درهها کنار چشمهها و رودخانهها زندگی میکردند.
هزاران سال پیش در شهری بنام اوروک که دیوارهای بلند داشت، پادشاهی جوان، تنومند، خودخواه و ستمگر زندگی میکرد. شیر و گاو وحشی نر را بدون نیزه و شمشیر شکار مینمود. همه را وادار کرده بود در خدمت او باشند، حتا دختران جوان را برای خدمت به قصر برده بود و به دیدار پسران جوان نمیگذاشت. مردم از ستم گیلگمیش به ستوه آمدند، به خدایان زاری و شکایت کردند.
خدای آسمان (آنو) زاری و شکایت مردم را میشنود و به خدای قالبساز (ارورو) فرمان میدهد که موجودی بسازد به اندازهی گیلگمیش قوی باشد. خدای قالبساز خاک را با آب دهان خود تر میکند و انکیدو را میآفریند. انکیدو تنومند بود، مانند زنان گیسوان بلند داشت و مانند شیر قوی و مانند پلنگ بیشه چابک بود. در گندمزار با حیوانات زندگی میکرد، حیوانات را دوست داشت و شکارچیان را نمیگذاشت حیوانات را شکار کنند یا آزار دهند. او یک مرد وحشی بود که خدایان برای زورآزمایی با گیلگمیش آفریده بودند.
باغ مهربانی
$8.00در زمانهای قدیم، باغی بود که در آن شکار ممنوع بود. یعنی در آن باغ هیچ حیوانی حق نداشت حیوانی دیگر را شکار کند. به خاطر همین، آن باغ، «باغ مهربانی» نام داشت. باغ مهربانی در دامنهی تپهای سرسبز قرار داشت و جوی آبی نیز از میان آن میگذشت.
پایینتر از باغ، ویرانههای یک شهر قدیمی بود. درون آن ویرانهها، حیوانات موزی و بدی زندگی میکردند که جز کشتن و خوردن دیگر حیوانات، کار دیگری نداشتند. آنها همیشه منتظر بودند که حیوانات باغ مهربانی اشتباهی از آنجا بیرون بیایند و لقمهی چرب آنها شوند.
در باغ مهربانی حیوانات کوچک و بزرگ و پرندههای گوناگون در خوشی و آرامی زندگی میکردند. خرگوشها با گوشهای بزرگ و دستهای کوتاهتر از پا، بعد از خوردن علف، بدون ترس از گرگ یا سگی روی سبزهها استراحت میکردند.
محاکمه
$14.00عیساخان صبح روزی که آن لحظه به یاد نمیآورد کدامین روز و از کدامین ماه سال بود – البته به او بایست حق داد که نداند، زیرا ماهها و حتی گاه سال میلادی نیز در ذهنش مخلوط شده بودند و غریبه مینمودند – وقتی از خواب بیدار شد، حضور افسرنظامی دانمارکیای را بالای سرش متوجه شد. اگر ظاهر دانمارکی افسر نمیبود، چهبسا که او در آن پریشانی ذهن حتی مکان بیدارشدنش را نیز درنمییافت که در اردوگاه پناهندگان سندهولم به سر میبرد. داشت خواب روستایش در افغانستان را میدید و اکنون با دیدن افسر، گویی از آسمان به زمین افتاده باشد، زمان و مکان در مخیلهاش در هم آمیخته شدند همراه با واقعیت و وهم، چنان که اکنون همروستائیانش را پشت پنجرهی اتاقش که رو به حویلی پائیزی اردوگاه باز بود، قدونیمقد ایستاده میدید. مگر این افسرنظامی برایش یادآور واقعیت عظیم و خشن و ناگواری بود، چنان صعب و ابهتوار که گویی سقفی را بر سرش فروریخته باشند.
سحر
$12.00پینار و قدر شب پیش از اینکه بخوابند، حنایی که خواهرش سحر آماده کرده بود را به کف دستانشان مالیده جورابهای کهنهیشان را مثل دستکش به دستانشان کردند و به رختخوابشان خزیدند. لحظهیی بعد سحر نیز آمده در رختخواب روی زمین، در کنار خواهرانش دراز کشید. از خوشی اینکه فردا در صبح عید از خواب بیدار میشوند، خواب به چشمانشان نمیآمد. پینار نمیتوانست خودش را از فکر کردن به لباس جدیدش باز دارد. برای نخستین بار برایش لباس نو گرفته بودند، تا حالا مجبور شده بود تا با لباسهای کوچکشدهی قدر گذاره کند. وقتی خودش را در لباس نو تصور میکرد، در پوستش نمیگنجید. برای قدر نیز به نیت عیدی کفش خریده بودند. حال او نیز متفاوت از پینار نبود. تا نصف شب در زیر لحاف قاه قاه خندیدند. قهرهای خواهرشان سحر را نیز جدی نگرفتند. آنها میدانستند که قهرهای خواهر دوستداشتنیشان سحر، واقعی نیست. سحر خواهرشان دلش نمیآمد کارشان داشته باشد. در نهایت، بعد از اینکه هردویشان خسته شدند، خواهرشان را در آغوش گرفته خوابیدند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.