
روز چهارم
$10.00
- نویسنده: ذبیح مهدی
- تصویرگر: رستم رمضان
- طراح | صفحهآرا: حمید دلبان
- شابک: 978-1-998560-47-9
- نوبت چاپ: چاپ اول، بهار 1404
- تعداد صفحات: 24 صفحه
- نوع جلد: شومیز
- قطع: رقعی
- دستهبندی: داستان، کودک و نوجوان
گزینههای خرید:
پارهای از متن:
دوست جوان من سلام. امروز روز اول قصهی ما است. امروز وقتی سنگپشت از بین جنگل طرف ساحل میرفت تا در آنجا تخمگذاری کند، ناگهان میمون از روی درخت فریاد زد:
– سنگپشت! حواست کجاست؟ مگر نمیبینی؟
– سلام میمون. چی را نمیبینم؟
– این نقطۀ زرد را نمیبینی؟
– آها. بلی دیدم.
– این نقطه را من روی زمین کشیدهام. حق نداری از روی آن بگذری.
سنگپشت حیران شد که چه کار کند. پرسید:
– پس میگویی چطور بروم ساحل؟
میمون با غرور گفت:
– خوب… من چه میدانم؟ فقط باید بدانی که کسی نمیتواند از روی نقطهی من بگذرد.
پرداخت ایمن
درگاه ایمن و مطئن
ضمانت بازگشت
درصورت مشکلات فنی و فیزیکی
انتقال رایگان
برای خرید بیش از ۱۲۰ دالر
سلامت فیزیکی
انتقال سالم و استاندارد کتاب
کتابهای مشابه
سایه های کوچه تنگی دیوان
$11.00عزیزان خواننده! در ادبیات افغانستان، اگر خواسته باشیم مشکلات، رنجها و اتفاقات ناگواری که در طول تاریخ بر هندوان و ﺳﯿﮑﮫهای افغانستان رخ داده را انگشتنما کنیم، به کمتر اثری در این زمینه برمیخوریم.
در برخی آثار نشرشده فقط به ذکر «خانهی هندو»، «زن لالهی هندو»، «هندوی جادوگر»، «هندوی کافر»، «باغ هندو» یا «دکان هندو» بسنده شده است. گیرم که برخی نویسندگان به این کار پرداختهاند، دریغا که کارکردشان از خطا و اشتباه دور نمانده است؛ چنانکه به گونهی نادرست، آهنگ «دختر سردار» را به کدام دختر برادران ﺳﯿﮑﮫباورمان پیوند دادهاند که کاملاً نادرست و بیبنیاد است. کمتر نویسندهای خود را زحمت داده تا گَرد ستیز با دیگراندیشان را از حوادث زندگانی هندوان و ﺳﯿﮑﮫهای افغانستان دور ساخته و واقعیتهای آن را آفتابی گرداند.
هندوان و سیکهـهای افغانستان با درنظرداشت همهی جفاها و ستمهایی که بر آنها روا داشته شده، شهروندان ابریشمینفس نبودند، بلکه در همهی بخشهای زندگانی با دیگر شهروندان افغانستان، همگام و همنفس بودهاند. شایستهی یادآوری است که هرگز افراد این اقلیت، دست به سلاح نبرده و در جنگهایی که از کودتای ۷ ثور تا حاکمیت مجدد طالبان بر افغانستان ادامه داشته است، سهم نگرفتهاند. در طول این سالها، سوگمندانه که این اقلیت بیشترین خسارات جبرانناپذیر را متقبل شده و در فرجام نیز بیوطن شدند. از سال ۱۹۹۲ میلادی، مهاجرت کتلوی و اجباری این اقلیت شروع شد و اکنون فقط چند خانوادهی انگشتشمار در کابل و جلالآباد زیست داشته و مابقی به جمع مهاجرین افغانستانی در اروپا و ایالات متحدهی امریکا و کانادا پیوستهاند.
این حقیر، علاوه بر پرداختن مداوم به کار نشرات تارنمای «کابلناته»، از دو سال به اینسو، در اثر تشویق همدلان دایمی کابلناته، بر آن شدم که از حوادث گوارا و ناگوار و از رخدادهای خوش و اندوهناک زندگانی خود و همباورانم، قصههایی بنویسم تا پارسیزبانها از خوبیها و رنجها، از عشق و عاشقی، از تلاش و زحمت، از زیبایی زیست باهمی تا لمس اهانتها و توهینها که در حق اقلیت مذهبی ما صورت گرفته، آگاه شوند.
مرگ سودخور
$15.00من در سالهای 1312 هجری که طلبهی مدرسههای بخارا به شمار میرفتم، بیباششگاه ماندم و در بخارا که تقریباً صد در مدرسهی کلان و قریب همینقدر مدرسهی خرد داشت، برای من حجرهی قابل استقامتی به زودی یافت نشد. زیرا هرچند همهی مدرسههای بخارا رسماً وقف بوده، خرید و فروش آنها از روی شریعت روا نباشد هم در زمانهای آخر با فتوای علمای دین که در مسئلههای دینی حیلههای شرعی را به کار میبردند، همهی حجرههای مدرسهها به طرز خرید و فروش ملک خصوصی شده بدست آدمان پولدار افتاده بود و طلبههای فقیر در جای استقامت یافتن به دشواریها میافتادند.
در همان روزهایی که در جستجوی حجره بودم یکی از دوستانم با راه مصلحت به من گفت:
– «قاری اشکمبه» نام یک کس هست که چند در حجرهی زر خرید دارد، اگر از وی پرسی، شاید یکی از حجرههایش را به تو به عاریت بدهد.
با شنیدن این مصلحت آن دوستم دقت من از حجره دادن یا ندادن آن آدم زیادتر بنام او کشیده شد.
در حقیقت هم این نام خیلی غلطی بود، من میدانستم که خلتهی معدهی حیوان را که در آنجا خوراکِ خورده شده جمع میشود، «اشکمبه» مینامند.
مجلۀ دریچه | شماره 5
$17.00آیا تا به حال به محتوای چیزهایی که میآموزید فکر کردهاید؟ به کتابهایی که میخوانید و به سخنانی که میشنوید، توجه کردهاید چهقدر از لحاظ کیفیت و محتوا مناسب و سالم است؟ خیلیها به این نکات مهم و اساسی کاملاً بیتوجهاند در حالی که رعایت این نکات و توجه به سالم بودن محتوای آموزشی به آن اندازه مهم است که ما به بهداشت غذای روزمرهی خود توجه میکنیم. چون میدانیم غذایی را که روزمره میخوریم، اگر بهداشتی نباشد، ما را مسموم میکند و گاهی ممکن است حتا باعث مرگ ما شود. بیتوجهی به محتوای کتابی که میخوانیم و سخنانی که میشنویم، خطرش به مراتب بیشتر از غذای غیر بهداشتی است. به دلیل این که غذای غیر بهداشتی فقط ما را مسموم میکند یا ممکن است فوری مرگ ما را رقم بزند. اما کتابهای نامناسب و محتوای آموزشی مزخرف تمام عمر، توانایی ذهن ما را کاهش میدهد و قدرت نظارت بر کردارهای منطقی و عقلانی را از ما میگیرد. داشتن چنین ذهنی ضعیف و علیل ما را تقلیل میدهد به افراد سطحینگر، خرافاتی و بیسواد که حتا قابلیت تشخیص خوب را از بد ندارند و به هر گفتارِ دروغ باور میکنند و به هر کردار نادرست دل میبندند.
در طول 20 سال گذشته افرادی که با شنیدن تعریف سادهای از بهشت، حاضر میشدند عمل استشهادی انجام دهند، به نظر تان دیوانهی مادرزادی بودند؟ نخیر! آنها را دیوانه ساخته بودند. آنقدر با آموزشهای غلط و سخنان مزخرف ذهنشان را پر کرده بودند که قادر نبودند تشخیص دهند کاری را که میکنند، اشتباه است. ذهن آنها تا اندازهای مسموم شده بودند که به یک دستور ساده و وعدهی دروغین حاضر میشدند هر کاری غیرعقلانی را انجام دهند؛ خود را تکهپاره میکردند و دیگران را نیز به کام مرگ میانداختند. حال، فضا برای چنین آموزشهایی بیشتر آماده شده است. آموزشهای اشتباه، محتوای درسی نامناسب در هر جایی میتواند باشد؛ فرقی نمیکند مکتب باشد یا مدارس دینی که به دست آدمهای مخصوص اداره و کنترل میشود.
سحر
$12.00پینار و قدر شب پیش از اینکه بخوابند، حنایی که خواهرش سحر آماده کرده بود را به کف دستانشان مالیده جورابهای کهنهیشان را مثل دستکش به دستانشان کردند و به رختخوابشان خزیدند. لحظهیی بعد سحر نیز آمده در رختخواب روی زمین، در کنار خواهرانش دراز کشید. از خوشی اینکه فردا در صبح عید از خواب بیدار میشوند، خواب به چشمانشان نمیآمد. پینار نمیتوانست خودش را از فکر کردن به لباس جدیدش باز دارد. برای نخستین بار برایش لباس نو گرفته بودند، تا حالا مجبور شده بود تا با لباسهای کوچکشدهی قدر گذاره کند. وقتی خودش را در لباس نو تصور میکرد، در پوستش نمیگنجید. برای قدر نیز به نیت عیدی کفش خریده بودند. حال او نیز متفاوت از پینار نبود. تا نصف شب در زیر لحاف قاه قاه خندیدند. قهرهای خواهرشان سحر را نیز جدی نگرفتند. آنها میدانستند که قهرهای خواهر دوستداشتنیشان سحر، واقعی نیست. سحر خواهرشان دلش نمیآمد کارشان داشته باشد. در نهایت، بعد از اینکه هردویشان خسته شدند، خواهرشان را در آغوش گرفته خوابیدند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.