سحر
$12.00
- نویسنده: صلاحالدین دمیرتاش
- مترجم: احسانالله فرزان
- ویراستار: ارژنگ
- طراح | صفحهآرا: حمید دلبان، عبدالصمد صبا
- شابک: 978-1-304-70124-4
- نوبت چاپ: چاپ اول، 1402
- تعداد صفحات: 168 صفحه
پارهای از متن:
پینار و قدر شب پیش از اینکه بخوابند، حنایی که خواهرش سحر آماده کرده بود را به کف دستانشان مالیده جورابهای کهنهیشان را مثل دستکش به دستانشان کردند و به رختخوابشان خزیدند. لحظهیی بعد سحر نیز آمده در رختخواب روی زمین، در کنار خواهرانش دراز کشید. از خوشی اینکه فردا در صبح عید از خواب بیدار میشوند، خواب به چشمانشان نمیآمد. پینار نمیتوانست خودش را از فکر کردن به لباس جدیدش باز دارد. برای نخستین بار برایش لباس نو گرفته بودند، تا حالا مجبور شده بود تا با لباسهای کوچکشدهی قدر گذاره کند. وقتی خودش را در لباس نو تصور میکرد، در پوستش نمیگنجید. برای قدر نیز به نیت عیدی کفش خریده بودند. حال او نیز متفاوت از پینار نبود. تا نصف شب در زیر لحاف قاه قاه خندیدند. قهرهای خواهرشان سحر را نیز جدی نگرفتند. آنها میدانستند که قهرهای خواهر دوستداشتنیشان سحر، واقعی نیست. سحر خواهرشان دلش نمیآمد کارشان داشته باشد. در نهایت، بعد از اینکه هردویشان خسته شدند، خواهرشان را در آغوش گرفته خوابیدند.
کتابهای مشابه
رادیوی پدرکلانم
$15.00خاله شمسیه هنگام حکایتِ واقعهی مرگ پسرش حتی یک قطره اشک نریخت. آرام بود و مانند هر قصهی عادی دیگر حکایت خود را بازگفت و وقتی میخواست بایستد، متوجه شدم که کمرش را راست نمیتواند و به کمک عصایی که در دست داشت به سختی خود را سر پا نگهداشت. او آرام بود. هیچ بغضی نداشت. آهی هم از روی حسرت نکشید. مانند یک سرگذشت یا هم یک اتفاق عادی قصهی جوانمرگ شدن تنها پسرش را بازگو میکرد. من به شنوندهی حوصلهمندی فکر میکردم که آرام و صبور حکایت غمانگیز او را با گوشهای خوبتربیتشدهاش میشنید. اگر شنونده، صبور نباشد راوی کمحوصله و عجول میشود و سعی میکند هرچه زودتر قصهی خود را به پایان برساند و خود را راحت سازد. من به همسایهها، دوست و آشنای او فکر میکردم که چهقدر مردم خوبی بودند که فرصت میدادند خاله شمسیه سه سال پیهم یک قصه را بارها و بارها حکایت کند و به توالی داستان غمانگیز خود پیچ و خم ببخشد و در آن، دنبال زیباییهای کلامی باشد.
محاکمه
$14.00عیساخان صبح روزی که آن لحظه به یاد نمیآورد کدامین روز و از کدامین ماه سال بود – البته به او بایست حق داد که نداند، زیرا ماهها و حتی گاه سال میلادی نیز در ذهنش مخلوط شده بودند و غریبه مینمودند – وقتی از خواب بیدار شد، حضور افسرنظامی دانمارکیای را بالای سرش متوجه شد. اگر ظاهر دانمارکی افسر نمیبود، چهبسا که او در آن پریشانی ذهن حتی مکان بیدارشدنش را نیز درنمییافت که در اردوگاه پناهندگان سندهولم به سر میبرد. داشت خواب روستایش در افغانستان را میدید و اکنون با دیدن افسر، گویی از آسمان به زمین افتاده باشد، زمان و مکان در مخیلهاش در هم آمیخته شدند همراه با واقعیت و وهم، چنان که اکنون همروستائیانش را پشت پنجرهی اتاقش که رو به حویلی پائیزی اردوگاه باز بود، قدونیمقد ایستاده میدید. مگر این افسرنظامی برایش یادآور واقعیت عظیم و خشن و ناگواری بود، چنان صعب و ابهتوار که گویی سقفی را بر سرش فروریخته باشند.
سنگ های آسیاب
$31.00دست «ارغون» را میگیرم، انگشت اشارهام را در میان مُشت کوچکش جای میدهد و پا به پای او از خانه بیرون میشویم.
در بیرون خورشید به قریه و کشتزاران سخاوتمندانه میتابد؛ نور میبخشد و حرارت. هوا آنقدر شفاف است که برگهای تازه و جوان درختان نور آفتاب را بازتاب میدهند و چشمهایم را خیره میسازند. آخرین روزهای ماه ثور است. زمینهای نمناک از باران شب، با اشتها حرارت آفتاب را جذب میکنند. آسمان صافِ صاف است. ارغون همچنانکه انگشتم را رها نمیکند، راهش را به سوی طویله کج میکند. گوسالهییکه دو هفته از عمرش میگذرد و مادرم او را با طناب درازی بسته است، مستی میکند؛ بدون آنکه زانوانش را قات کند خیز میزند و دوباره به زمین میایستد. چشمهایش برآمده و شاد، یک گوش آن تا و دیگرش بالا است. انگشتم در میان مشت ارغون است و او از شوخیها و مستیهای گوساله به وجد میآید، جیغ میکشد و میخندد. نگاهم به طرف مادرش؛ به سوی مادهگاو میلغزد، در حالیکه علفهای تازه را با نولش این سو و آن سو میکند و تازهترین آنها را میبلعد، گاهی به گوسالهاش که همچنان مستی میکند، میبیند. فکر میکنم که در نگاههایش اعتراضی نهفته است. ارغون چیزهایی را که قابل درک برایم نیست، به تکرار میگیرد و شور کودکانهاش تا دوردستها میپیچد.
آفتاب آن بالا، سمت راست
$11.00دوریس دیوری Doris Dörrie (۲۶ می ۱۹۵۵) نویسندهٔ معاصر آلمانی است. او در هانور آلمان به دنیا آمد و دورهٔ لیسه را در ۱۹۷۳ تمام کرد. در همان سال دورهٔ دو سالهٔ آموزش فلمسازی را درر رشتهٔ دراماتورگی در دانشگاه پاسیفیک شه استوکتن ایالت کالیفرنیا آغاز کرد. دیوری تحصیلاتش را در مکتبب پژوهش های اجتماعی در نیویارک ادامه داد. او در سال ۱۹۷۵ تحصیلاتش را در رشتهٔ تلویزیون و فلم در دانشگاه مونشن ادامه داد. او خود را در رشتههای گوناگون تلویزیون و سینما، از جمله فلم مستند آزمود تا بالاخره در فلمسازی و داستان متمرکز کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.