قصه های شبانه برای کودکان شجاع
$23.00 قیمت اصلی $23.00 بود.$15.00قیمت فعلی $15.00 است.
- نویسنده: الینا فاویلی، فرانسیسکا کاوالو
- مترجم: آرزو آریاپور
- ویراستار: غلامرضا ابراهیمی
- طراح | صفحهآرا: حمید دلبان
- شابک: 978-9936-8077-2-0
- نوبت چاپ: چاپ دوم، 1402
- تعداد صفحات: 210 صفحه
پارهای از متن:
کودکان عزیز،
این کتاب به شما از کار و تلاش زنانی قصه میکند که زمانی در سن و سال شما بودند و مانند شما آرزوهای کلانی برای زندگیشان داشتند. آنها تنها آرزو نداشتند. برای رسیدن به آرزوهایشان برنامه هم داشتند و مهمتر از آن، تلاش هم میکردند. این زنها هیچ چیزی از شما بیشتر نداشتند. بعضی از آنها فقیر بودند. در کشور بعضی از آنها جنگ جریان داشت؛ ولی آنها تسلیم نشدند و دنبال آرزوهای کلان خود رفتند. آنها موفق شدند. آنها به تمام دنیا ثابت کردند که فرقی میان دختر و پسر نیست. هر کس که بخواهد، میتواند زندگیاش را تغییر بدهد، کامیاب شود و دنیا را متوجه خود بسازد.
گهواره کتاب «قصه های شبانه برای کودکان شجاع» را با این امید نشر میکند که شما هم به آرزوهای کلان خود فکر کنید. برای رسیدن به آرزوهایتان برنامه بسازید و مهمتر از همه تلاش کنید به این آرزوها برسید.
کودکان عزیز،
تمام دنیا فرش راه شماست. شما دنیای آینده را آن طور میسازید که آرزو دارید.
به امید کامیابیهایتان.
کتابهای مشابه
احمدشاه مسعود شهید راه صلح و آزادی
$25.00 – $45.00صاحب این قلم در زمان حیات احمد شاه مسعود، یکی از منتقدین او بود، و در رسالهها و مقالات متعددی عملکردهای او را به نقد میکشید، تا سرحدی که برخیها این نقدها را به دشمنی با ایشان تعبیر میکردند و اشخاصی هم به گستاخی و ناسزا گویی.
اما حالا که مسعود از قید حیات رسته است و هیچ نفع و ضرری برای ما رسانیده نمیتواند، اظهار این حقیقت را بیهوده نمیدانم که بگویم: نقد عملکردهای احمد شاه مسعود برای نویسنده یک امر ناسنجیده نبود، بلکه حساب شده و از روی انتخاب به آن مبادرت میورزیدم و عواقب آن را که میتوانست هرچه بوده باشد، پذیرفته بودم، دست کم محرومیت از کمکهای جبهه و تهدید و سرزنشهای لفظی، ولی برای ادامهی این کار دلایلی برای خود داشتم و بر آن پیوسته ادامه میدادم. یکی اینکه: میدیدم، در اطراف احمدشاه مسعود بسان سایر شخصیتهای برجستهی سیاسی- نظامی، مداحان و چاپلوسان فراوان وجود داشتند، و همیشه لب به تعریف او میگشودند، بنابراین به کسانی نیاز مبرم بود، تا در برخی مواقع به او اعتراض کنند و از نارساییهای او بگویند، تا وی بهاشتباهاتش متوجه گردد، که در واقعیت این کار به منظور تخریب، توهین و بیاحترامی نه، بلکه در کمال احترام و خلوص نیت به ایشان صورت میگرفت و هدف هم، موفقیت هرچه بیشتر ایشان بود.
دلیل دومی آن بود که: صاحب این قلم از آغاز به شخصیت مسعود و کارنامههایش ارج خاصی قایل بوده و او را بالاتر از سایر چهرههای مطرح در عرصهی سیاسی – نظامیکشور میدانست؛ از این رو ایشان را قابل نقد میانگاشت، چون در او محاسن فراوان و نواقص محدودی میدید و برایش آیندههای بهتر و روشنتری را انتظار داشت، و حتی کار بازار هم بر همین اصل استوار است که طلا را به نقد میکشند و محک میزنند، نه هر سنگ و چوب را.
شاید علت سومی هم در این راستا بیدخل نباشد و آن اینکه: صاحب این قلم به صورت طبیعی از عهدهی تجلیل به خوبی بر نمیآید و در عوض به تحلیل و تجزیه میل و رغبت نشان میدهد.
درست، چهار روز قبل از شهادت احمد شاه مسعود در خواجه بهاءالدین از وی پرسیده شد که چند سال داری؟ پس از شوخی و مطایبهای در پاسخ گفت: «برای هر انسانی اندازه و طول عمر چندان اهمیت ندارد، بلکه مهم این است، که این عمر در چه راهی و چگونه صرف شده است، من 49 سال دارم.»
چه نیکو است سخن خودش را بهکار ببندیم و بررسی کنیم که مسعود عمرش را چگونه صرف کرد و چه کوه و کوتلهایی را پشت سر گذاشت تا بدین جا رسید. من مفتخرم که کارنامههای دوران جهاد و مقاومت ایشان را از نزدیک شاهد بودهام و با ایشان از نزدیک آشنایی و همکاری داشتم. این امر صلاحیت آن را به نویسنده میدهد، که تحلیل و برداشتهای خود را نسبت به وی جمعبندی نماید. تا در فرجام دیده شود که آیا آنچه امروز راجع به مسعود میگویند و از او تحسین میدارند، بر او بسنده است و یا اینکه مسعود کسی است که بسی فراتر از اینها حق دارد.
افسانهی اَلمار یا دیو هفت دژ
$11.00در زمان قدیم پادشاهی بود در کشور مهروسان، نامش مهرآیین؛ او پادشاه بزرگی بود که از جالندر تا طبس و از آمو تا دریای هندوان فرمانش اجرا میشد.
باری، مهرآیین بهمرور به قلمرو خویش، غرض سرکشی از رعایا و شکار سفر میکرد. روزی هنگام شکار، آهویی از کنار او رَست و راه فرار در پیش گرفت. شاه در پی او تاخت. آهو راههای صعب کوهی را گزید که اسب را رفتن در آن راه دشوار چه، که ناممکن بود. هنگامی که شاه جلو اسب گردانید تا به مُعَسکر برگردد، نگاهش به جویبار باریکی افتاد که آب کم و زلالی در آن روان بود. شاه از اسب فرود آمد تا مقداری آب بنوشد. وقتی آب را برداشت، در کف دست خود دانهی درشت سرخرنگ و فروزانی یافت. در چگونگی آن آب و آن دانهی درشت به فکر افتاد؛ تشنگی را فراموش و سرش را بالا کرد و به جانبی نگریست که جویبار از آن میآمد. منشأ آن را ندید. برخاست و کنار جویبار را گرفت و به سمت آمدِ آن به راه افتاد. دوری نرفته بود که برجهای قلعهای نمایان شد. خود را به دیوار قلعه رسانید؛ آنجا که جویبار با آن دانهی درخشنده از قلعه بیرون میآمد؛ اما راهی برای ورود به قلعه ندید. طول دیوار ـ را که بسیار دراز بود، پیمود تا مگر راهی پیدا کند؛ اما چیزی نیافت. کنار دیوار دیگر و از آنجا به دیوار دیگر، خلاصه یک ساعت گذشت تا هر چهار دیوار را رصد کرد. در دیوار غربی قلعه، دروازهای دید آهنین و بسیار بزرگ. کوشید آن را باز کند، اما ممکن نبود؛ دروازه مستحکمتر از دیوارها بود…
ساره در جستجوی گنج
$12.00ساره در یک روز آفتابی دیر وقت از خواب بیدار شد. او ناگهان احساس کرد که سرشار از خوشحالی است؛ زیرا آن روز، روز تولدش بود. او خمیازهای کشید و کشوقوسی به بدنش داد و گفت:
هورا! امروز تولدم اَس و مه کیک و تحفههای زیادی خاد داشتم.
پشک کوچکش کریستال، که بالای سرش روی بالش خوابیده بود، خُرخُر بلندی کرد. کریستال هم به خاطر کیک هیجانی بود و برای خوردن آن بیصبری میکرد…
آهو، به خانه برگرد!
$10.00آسمان صاف و زیبا بود. هوای ملایم بهار هنوز بوی نوروز و عطر نرمِ سبزههای نَورسیده را در خود داشت. در گوشهای از این منظرهی بهاری، چند تا چوچهآهوی وحشی هم دیده میشدند. آهوها مست و شاد در دامنه و اطرافِ قلهی کوه میچریدند. شماری هم روی پرههای نسبتاً هموار سنگهای کوه خوابیده بودند و نشخوار میکردند. آهوبچههاییکه از کوه پایین آمده بودند، با شیطنت و چالاکی، با پاهای نازک خود روی سبزهها چنان خیزهای بلند برمیداشتند که گویا بدنهایشان از جنس باد باشد.
ناگهان آهوهای بالغ گوش تیز کردند و هراسان هر سو را پاییدند. هوا را بو کشیدند و گردنهای خود را راست کردند تا دقتشان بیشتر شود. دو سه نفر تفنگ بهدست از پشتِ گردنه با صدای بلند فریاد کشیدند:
آهااااااای هاهاهاهاااااای.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.