• 0 Items - $0.00
    • کتابی در سبد خرید شما نیست.

احمدشاه مسعود شهید راه صلح و آزادی

$25.00$45.00

صاحب این قلم در زمان حیات احمد شاه مسعود، یکی از منتقدین او بود، و در رساله‌ها و مقالات متعددی عملکردهای او را به نقد می‌کشید، تا سرحدی که برخی‌ها این نقدها را به دشمنی با ایشان تعبیر می‌کردند و اشخاصی هم به گستاخی و ناسزا گویی.
اما حالا که مسعود از قید حیات رسته است و هیچ نفع و ضرری برای ما رسانیده نمی‌تواند، اظهار این حقیقت را بی‌هوده نمی‌دانم که بگویم: نقد عملکردهای احمد شاه مسعود برای نویسنده یک امر ناسنجیده نبود، بل‌که حساب شده و از روی انتخاب به آن مبادرت می‌ورزیدم و عواقب آن را که می‌توانست هرچه بوده باشد، پذیرفته بودم، دست کم محرومیت از کمک‌های جبهه و تهدید و سرزنش‌های لفظی، ولی برای ادامه‌ی این کار دلایلی برای خود داشتم و بر آن پیوسته ادامه می‌دادم. یکی این‌که: می‌دیدم، در اطراف احمدشاه مسعود بسان سایر شخصیت‌های برجسته‌ی سیاسی- نظامی، مداحان و چاپلوسان فراوان وجود داشتند، و همیشه لب به تعریف او می‌گشودند، بنابراین به کسانی نیاز مبرم بود، تا در برخی مواقع به او اعتراض کنند و از نارسایی‌های او بگویند، تا وی به‌اشتباهاتش متوجه گردد، که در واقعیت این کار به منظور تخریب، توهین و بی‌احترامی نه، بل‌که در کمال احترام و خلوص نیت به ایشان صورت می‌گرفت و هدف هم، موفقیت هرچه بیش‌تر ایشان بود.
دلیل دومی آن بود که: صاحب این قلم از آغاز به شخصیت مسعود و کارنامه‌هایش ارج خاصی قایل بوده و او را بالاتر از سایر چهره‌های مطرح در عرصه‌ی سیاسی – نظامی‌کشور می‌دانست؛ از این رو ایشان را قابل نقد می‌انگاشت، چون در او محاسن فراوان و نواقص محدودی می‌دید و برایش آینده‌های بهتر و روشن‌تری را انتظار داشت، و حتی کار بازار هم بر همین اصل استوار است که طلا را به نقد می‌کشند و محک می‌زنند، نه هر سنگ و چوب را.
شاید علت سومی هم در این راستا بی‌دخل نباشد و آن این‌که: صاحب این قلم به صورت طبیعی از عهده‌ی تجلیل به خوبی بر نمی‌آید و در عوض به تحلیل و تجزیه میل و رغبت نشان می‌دهد.
درست، چهار روز قبل از شهادت احمد شاه مسعود در خواجه بهاء‌الدین از وی پرسیده شد که چند سال داری؟ پس از شوخی و مطایبه‌ای در پاسخ گفت: «برای هر انسانی اندازه و طول عمر چندان اهمیت ندارد، بل‌که مهم این است، که این عمر در چه راهی و چگونه صرف شده است، من 49 سال دارم.»
چه نیکو است سخن خودش را به‌کار ببندیم و بررسی کنیم که مسعود عمرش را چگونه صرف کرد و چه کوه و کوتل‌هایی را پشت سر گذاشت تا بدین جا رسید. من مفتخرم که کارنامه‌های دوران جهاد و مقاومت ایشان را از نزدیک شاهد بوده‌ام و با ایشان از نزدیک آشنایی و همکاری داشتم. این امر صلاحیت آن را به نویسنده می‌دهد، که تحلیل و برداشت‌های خود را نسبت به وی جمع‌بندی نماید. تا در فرجام دیده شود که آیا آنچه امروز راجع به مسعود می‌گویند و از او تحسین می‌دارند، بر او بسنده است و یا این‌که مسعود کسی است که بسی فراتر از این‌ها حق دارد.

تابوت های رویین

$25.00

«تابوت های رویین» مجموعه‌ای از مصاحبه های سوتلانا الکسیویچ با سربازان، افسران و کارمندانی است که سرنوشت، مسیر آنها را از افغانستان گذرانده؛ مادران و همسرانی که عزیزی را در افغانستان از دست داده اند. درین مصاحبهٔ هنرمندانه، نویسنده غایب است. فقط گاه و بیگاه، برای این که خواننده را بیش‌تر وارد فضایی کند که گفتگو جریان دارد، شرح مختصری از نشست و برخاست طرف مصاحبه می نویسد ولی زود خواننده را رو در رو با قهرمان هایش تنها می گذارد. به همین سادگی، شاهکاری می آفریند که از یک سو روزنامه نگاری را تا سطح ادبیات بالا می برد و از سوی دیگر چنان که خود می گوید، «تاریخ را تا سطح یک آدم معمولی پایین می آورد» تا رنجنامه یک نسل از انسان هایی را بیافریند که گذشته و آیندهٔ شان قربانی شده است.
دنیای تک قطبی امروز هیچ عرصه یی را بی تاثیر نگذاشته است و همین امر، سبب شد تا با اعلان برنده شدن سوتلانا الکسیویچ در پذیرفتن این که او واقعاً سزاوار چنین جایزه‌ای است، شتاب نکنم. تصورم این بود که جایزهٔ نوبل امسال- گذاشتن ذره‌بین روی آن بخش از واقعیت های دنیای ماست که امریکای خوب و روسیهٔ بد را بیش‌تر بزرگنمایی می کند و بنابرین، با وجود آن‌همه نویسنده ممتاز، صاحب سبک و سخن در ادبیات عظیم امروز روسیه، سوتلانا الکسیویچ، سزاوارترین نویسنده برای این جایزه نیست. مگر نه این که تولستوی، چخوف، ماکسیم گورکی، الکساندر بلوک و… را مستحق این جایزه نشناختند و کم نیست شمار کسانی که به عنوان چخوف دوم و تولستوی دوم با این جایزه مورد تحسین قرار گرفتند؟ اما با خواندن «تابوت های رویین» و دیگر کار های این نویسنده متوجه شدم، بخشی از پیش فرض‌هایم از دنیای یک قطبی درست نبود، حد اقل در همین مورد که سوتلانا الکسیویچ، سزاوار این جایزه نیست.

بر بال های سقوط

قیمت اصلی $30.00 بود.قیمت فعلی $21.50 است.

فکر می‌کردم اگر از افغانستان خارج شوم، حالم بهتر می‌شود. اگر ذبیح را ببینم، غمم به پایان می‌رسد؛ اما انگار قرار نیست این‌طور بشود. گویی قدرت تلخی دوران جاماندنم در کابل، آن‌قدر زیاد است که ذوق دیدار دوباره‌ی او را تحت تأثیر قرار داده و کم‌رنگ کرده است. ای کاش می‌شد حتی برای لحظه‌ای آن بخش از حافظه را پاک کرد. کاش می‌شد برای لحظه‌ای احساسات را تحت فرمان آورد. اگر چنین می‌شد، امروز می‌توانستم در این لحظه از زندگی، در چنین شرایطی، از لحظه‌لحظه‌ی آن لذت ببرم و همان‌گونه که تصور می‌کردم، امروز می‌توانست روز شیرین و دل‌پذیری باشد؛ اما… آه! چه کنم که هیچ‌چیزی در تصرف من نیست؛ نه احساسات، نه حافظه، نه زندگی و نه هیچ‌چیز دیگر! فرقی نمی‌کند که کجا هستم و در حال انجام چه کاری؛ خاطرات مدام تکرار می‌شوند و ذهنم را درگیر می‌کنند. حالا گویی دوباره دارم از اول شروع می‌کنم.