
بز چینی در روزگار گرگی
$14.00
- نویسنده: محمدآصف سلطانزاده
- تصویرگر: آمنه موسوی
- ویراستار: علی مرادی
- طراح | صفحهآرا: حمید دلبان
- شابک: 978-9936-8077-2-3
- نوبت چاپ: چاپ دوم، 1402
- تعداد صفحات: 70 صفحه
- نوع جلد: شومیز
- قطع: رقعی
- دستهبندی: کودک و نوجوان
گزینههای خرید:
پارهای از متن:
بود نبود بودگار بود، زمین نبود شُدیار بود. چهار بچه از مامدیار بود، در خوردن و خوابیدن تیار بود و در کارکردن بیمار. یک شهرک هم بود که در آن حیوانات مختلف در صلحوصفا زندگی میکردند، البته گاه کدورتی و کشمکشی در میانشان به وجود میآمد ولی زود با پادرمیانی بزرگان حیوانات رفع میشد و همه باز همان زندگی شیرین را در پیش میگرفتند. این البته از آرزوهای بچههای مامدیار بود که از تنبلی نای جنبیدن نداشتند و همیشه خواستار صلح و دوستی بودند تا کسی آنها را از جایشان تکان ندهد. وگرنه شهرک چندان هم صلح و صفایی نداشت، مخالفتهایی بود و مشاجرتهایی که منجر به کینهتوزی و خصومتهای شخصی میگشت و بدگویی پُشت سرِ همدیگر را به دنبال داشت. ولی با آن هم حیواناتِ مختلف با صبروحوصله و چشمپوشی از خطاهای دیگران، یاد میگرفتند که با هم همزیستی داشته باشند.
پرداخت ایمن
درگاه ایمن و مطئن
ضمانت بازگشت
درصورت مشکلات فنی و فیزیکی
انتقال رایگان
برای خرید بیش از ۱۲۰ دالر
سلامت فیزیکی
انتقال سالم و استاندارد کتاب
Related products
مجلۀ دریچه | شماره 5
$17.00آیا تا به حال به محتوای چیزهایی که میآموزید فکر کردهاید؟ به کتابهایی که میخوانید و به سخنانی که میشنوید، توجه کردهاید چهقدر از لحاظ کیفیت و محتوا مناسب و سالم است؟ خیلیها به این نکات مهم و اساسی کاملاً بیتوجهاند در حالی که رعایت این نکات و توجه به سالم بودن محتوای آموزشی به آن اندازه مهم است که ما به بهداشت غذای روزمرهی خود توجه میکنیم. چون میدانیم غذایی را که روزمره میخوریم، اگر بهداشتی نباشد، ما را مسموم میکند و گاهی ممکن است حتا باعث مرگ ما شود. بیتوجهی به محتوای کتابی که میخوانیم و سخنانی که میشنویم، خطرش به مراتب بیشتر از غذای غیر بهداشتی است. به دلیل این که غذای غیر بهداشتی فقط ما را مسموم میکند یا ممکن است فوری مرگ ما را رقم بزند. اما کتابهای نامناسب و محتوای آموزشی مزخرف تمام عمر، توانایی ذهن ما را کاهش میدهد و قدرت نظارت بر کردارهای منطقی و عقلانی را از ما میگیرد. داشتن چنین ذهنی ضعیف و علیل ما را تقلیل میدهد به افراد سطحینگر، خرافاتی و بیسواد که حتا قابلیت تشخیص خوب را از بد ندارند و به هر گفتارِ دروغ باور میکنند و به هر کردار نادرست دل میبندند.
در طول 20 سال گذشته افرادی که با شنیدن تعریف سادهای از بهشت، حاضر میشدند عمل استشهادی انجام دهند، به نظر تان دیوانهی مادرزادی بودند؟ نخیر! آنها را دیوانه ساخته بودند. آنقدر با آموزشهای غلط و سخنان مزخرف ذهنشان را پر کرده بودند که قادر نبودند تشخیص دهند کاری را که میکنند، اشتباه است. ذهن آنها تا اندازهای مسموم شده بودند که به یک دستور ساده و وعدهی دروغین حاضر میشدند هر کاری غیرعقلانی را انجام دهند؛ خود را تکهپاره میکردند و دیگران را نیز به کام مرگ میانداختند. حال، فضا برای چنین آموزشهایی بیشتر آماده شده است. آموزشهای اشتباه، محتوای درسی نامناسب در هر جایی میتواند باشد؛ فرقی نمیکند مکتب باشد یا مدارس دینی که به دست آدمهای مخصوص اداره و کنترل میشود.
افسانهی اَلمار یا دیو هفت دژ
$11.00در زمان قدیم پادشاهی بود در کشور مهروسان، نامش مهرآیین؛ او پادشاه بزرگی بود که از جالندر تا طبس و از آمو تا دریای هندوان فرمانش اجرا میشد.
باری، مهرآیین بهمرور به قلمرو خویش، غرض سرکشی از رعایا و شکار سفر میکرد. روزی هنگام شکار، آهویی از کنار او رَست و راه فرار در پیش گرفت. شاه در پی او تاخت. آهو راههای صعب کوهی را گزید که اسب را رفتن در آن راه دشوار چه، که ناممکن بود. هنگامی که شاه جلو اسب گردانید تا به مُعَسکر برگردد، نگاهش به جویبار باریکی افتاد که آب کم و زلالی در آن روان بود. شاه از اسب فرود آمد تا مقداری آب بنوشد. وقتی آب را برداشت، در کف دست خود دانهی درشت سرخرنگ و فروزانی یافت. در چگونگی آن آب و آن دانهی درشت به فکر افتاد؛ تشنگی را فراموش و سرش را بالا کرد و به جانبی نگریست که جویبار از آن میآمد. منشأ آن را ندید. برخاست و کنار جویبار را گرفت و به سمت آمدِ آن به راه افتاد. دوری نرفته بود که برجهای قلعهای نمایان شد. خود را به دیوار قلعه رسانید؛ آنجا که جویبار با آن دانهی درخشنده از قلعه بیرون میآمد؛ اما راهی برای ورود به قلعه ندید. طول دیوار ـ را که بسیار دراز بود، پیمود تا مگر راهی پیدا کند؛ اما چیزی نیافت. کنار دیوار دیگر و از آنجا به دیوار دیگر، خلاصه یک ساعت گذشت تا هر چهار دیوار را رصد کرد. در دیوار غربی قلعه، دروازهای دید آهنین و بسیار بزرگ. کوشید آن را باز کند، اما ممکن نبود؛ دروازه مستحکمتر از دیوارها بود…
کاکامراد قصه میگوید
$12.00پدرم در ماه حوتِ امسال کچالوهای قاش شده را در دل نمناک زمین ماند و پس از آن چند بیل خاک هم رویش ریخت. یادم است همان روزهایی بود که یخِ زمین تازه باز شده بود. مثل هر سال دیگر، دست آبلهپُرش را بالا برد و دعا کرد. او زیر لب از خدای آسمانها خواست سالِ پُر آب و زمین پُر برکت داشته باشیم:
پروردگارا، کاری کو که امسال از زمینایت حاصل پُربار بگیریم.
این هم یادم است که آنروز تب داشتم، فکر میکردم کومههایم سرخرنگ شده و دور و برِ چشمهایم از گرمی میسوزد. داغ بودم؛ درست مانند روزهایی که با مادرم در پختن کچالوی تنوری کمک میکردم. درحالی که خودم را محکم در میان پتوی پشم گوسپند پیچیده بودم، از ته دل آرزو کردم که آرزوهای پدرم برآورده شوند چون آرزوهای پدرم آرزوی مشترک من و مادرم هم بود….
بازارچه تاشقرغان
$10.00نویسندهی این کتاب، خانم لی گلپک، سالها پیش به شمال افغانستان سفر کرد و این داستان را برای کودکان نوشت. سفر او با عبدل و شیرین به بازارچهی تاشقرغان، همراه با تصاویر زیبا و رنگارنگ همراه است. با خواندنِ داستان بازارچهی تاشقرغان با کسبوکار و زندگی مردم این محل در حدود بیشتر از 50 سال پیش، آشنا میشوید. همراه با عبدل و شیرین به رستههای آهنگری، کوزهفروشی، شیشهگری، پترهگری، نخریسی، بزازی و طناببافی،… سفر کنید و ببینید که در آن سالهای دور مردم برای نوشتنِ یک نامهی ساده ناچار نزد میرزای دهکده میرفتند. با خواندن این کتاب، با نام و شکلِ چیزهای آشنا میشوید که قبلاً با آن مواجه نشدهاید و اگر راستش را بخواهید، بیشترِ این چیزها یا به کُلی نابود شدهاند ویا شکلشان تغییر کرده است.
Reviews
There are no reviews yet.